سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام http://forum.suma.ir/images/sheklak/welcome.gif!خوبید ؟ خوشید؟ سلامتید؟

خب بعد یه مدت خوب بودن باید بهتون بگم من خوب نیستم سرحال نیستم و بسیار بسیار زیاد دپسرده (ترکیبی از دپ و افسرده که در کلاس ما این گویش بسیار شایع است) هستم . خیلی خیلی زیاد . البته من دپ میشم زیاد میخندم پس یه همچین تصوری نداشته باشید!!یکشنبه هم من چون دپ تشریف داشتم تو زنگ پژوهش یک شعر سرودم که به احساساتم نزدیک بود !بنا براین تصمیمیدم که این شعر را در وبلاگم بگذارم!

البته من شاعر حرفه ای نیستم همینجوری یه چیزی گفتم پس اگه اشکالی بود که هست به بزرگی خودتون ییخشید !و راستی بخشی از شعرم توسط یکی از دوستان سانسور شد(همینجوری علکی)

خستم از آدمهای سنگی

خستم از این بوم رنگارنگ آدم ها

این همه رنگ و لعاب چه دلگیرست

خستم ...

خستم از ملتی که در آن

دروغ با وقار

خیانت افتخار

دورویی زیبا

و سادگی و صداقت شقاوت است

بی شک در جهنم هرگز دلتنگ نخواهم شد

زیرا در جهنمی زندگی میکنم

که صداقت مدفون شده است

و همه لبخند ها با بهانه

و نبینی هرگز ... جوانی تکیه بر درخت

اما همه کس میبینند

دختری بر سر راه

پسری بی اصل و نسب

و شاید دختری که می فروشد خویشتن و پسری خواستار این همه تن

و همه بی لانه اند...

زمین هم خسته است

نه همچون من شاید جور دیگری

شاید خسته از این است که دیگر بخ شده است شعله های محبت بر فرش تنش....

آری خستم از آدمهای سنگی....