پـای نـشـکــسـته و لــــب خـندون !

خوبه گــاهی اوقات بیفتی تا از افرادی که انتظار داری و نداری بشنوی :

« مواظب باش عزیزم بخاطر خودت نه بخاطر من »day dreaming

حیف کسی از این حرفا به ما نمیزنه :))

در ازاش همه بهت حال داشی میدن و ازین حرف لوس بالا بیشتر میرزه 

خوبه بیفتی پات پیچ بخوره همه نگرانت شن که نکنه شکسته باشه ، خوبه گــاهی ! خوبه نه بخاطر این اتفاق لـوســنــاک بلکه بخاطر اینکه گاهی اوقات یادت میره که برای بعضی افراد مهمی هنوز ، نه زیاد نه کم !day dreaming

خوبه بعضی وقتا برات یادآوری شه!

ســــــلـــــــــــــــــــــــــآم !

بله درست حدس زدید اینجانب در مرز ترک خوردگی پا بودم اما نجات یافتم !سوت

داستان ازین قرار بود کــــــــــــــــــــــه:

  «...روزی گرم تابستانی بود دخترکی به نام سمپادک این دخترک که کرمش گرفته بود روی سر جد دوم (یکی از بچه ها ) آب میریزد ، وی نیز روی سمپادک آب میریزد . پس از آن سمپادک کــرمکـــو (!) روی آلمانی(یکی دیگه از بچه ها) آب میریزد ، وی نیز اما ناگهان غیبش میزند و پس از مدتی به داستان باز میگردد اما در این هنگام سمپادک روی بغل دستی اســـکـــلش (!) آب میریزد ؛ آب که نه البته . وی را میشوید .وی نیز بدنبال راه چاره میگردد و آن چیزی نیست جز آبــــــــ ! او به دنبال آب میرود ، آلمانی وارد بازی میشود ، در حیاط غلغله میشود ؛ خانوم آرم استرانگ (معاون محترم) چندباری ب سمپادک گوش زد میکند که شیطانی نکند . ناگهان امـا فــــکـــــری به ذهن سمپادک میرسد ؛ برای غافلگیری بغل دستی اش بطری ای را پر کرده به پشت درخت میرود روی جدول می استد تا آب را غافلگیرانه روی سر بغل دستی خویش بریزد ، که نـــاگهــــــــــــآن !

شـــــــــــپــــــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ !! آری آری سمپادک پایش پیچ خورد و نقش برزمین شد»

این بود از داستانش البته این اولین بار نیس که ما از مدرسه زنگ میزنیم خونه که معلول شدیم سوت

اما این دفه خیلی لذت بخش بود ! سه تا از بچه های دوم اومدن حسابی حال دادن ؛ پرسپولیسی دماغ قشنگ (بازهم از دوستانندlaughing) خندودمو کلی پتانسیل داد بهم ؛ آلمــانی که دستش طلا ؛ هاله نورانیlaughing هم که موند پیشم خیلی خوب بود ؛ عمـو پورنگ هم حتی ابراز نگرانی کرد برایمان ؛ کارآگاه هم ک کم نذاشت ؛ بکس 4 نفره ی شرقی هم ابراز همدردی کردند و... خیلی بچه ها حال دادن ! دستشون طلا ! 

جالب اینجا بود که لی لی کنان رفتم پیش بچه ها ( درابتدا ی نقش برزمینمان دوستان پیش کارآگاه جمع شده بودند ) گفتم چیکار کنم به نظرتون که تصمیم گرفتیم بریم ب مامانم زنگ بزنیم گفتم اگه همینطوری برم به خانوم آرم استرانگ بگم که پام پیج خورده حلوا laughingمیکنه منو پس با استتار بچه ها رفتیم بالا و زنگ زدیم !

تا بابام بیاد کلی خندیدیم ! 

آیــــنــــده ی ورزشی laughing

حـــالــا مشخص نیس که چقد زندهم laughing

فاتــــحــــهlaughing

البته در این بین جای بعضیـا خالی بود و توقع داشتم حداقل یه حالی بپرسن ؛ شاید بنظر خودشون مهم نباشه ولی برام مهم بود ! چشمک

در این بین جاداره لقب اوســـکـــول رو به بغل دستیم بدم سوت ولی دوسش دارم از دوس داشتنه سوت

اومدم خونه به دوست صمیمیم و بقیه ی دوستان اس دادم !

کلا خوش گذشت . حیف هنوز پام درد میکنه 

بخاطر همین اسم عنوان رو گذاشتم پای نشکسته و لب خندون !

البته چن روز قبل ناراحت بودم ، دوسه بار پست اومدم بذارم نوشتم اما دستم رو send نمیرفت 

خوشالم که یه پست خوشال کننده گذاشتم 

اشکای جــــاری *** منو این دوراهی !

یه چیز مهمی تو ادامه ی مطلب نوشتم ، البته برای منو وبم مهمه چشمک

یه جورایی ارزش وبم رو میتوضیحم توش .

ممنـــــون ازینکه وقت گذاشتید و خوندید !

پ.ن : نوشته ی بُلد شده اغلب چیزی ــه که من در وصف حالم میگم و خواهم گفت اما من الان درحال اشک ریختن نیستم سوت

ادامه نوشته

راهنـــــمــــایـــی بـای بـای !

ســلام 

امروز پـایـان دوره ی راهنمایی من بود !

روزی که بـایـد  پر شــکــوه ، صمــیمــی ، شـــاد و پــــر از شیــطـــنـــت میبود .

امـا امـروز ... شــایــد امروز اصلا یه روز نبود ! شاید زمان واستاده بود .


بیــــا بنـــویســیم ...

با صــــــــدا مــیــام هــمـــه جـا تــو رو میـنـویـســم day dreaming.... ئـه ؟! شما اینجایید ؟ cowboyندیده بودمتون ! ببخشید !

ســلــام و درود و از این حرفا ! بفرمایید دم در بده party


راستی تا حالا آهنگ قدیدمی گوش کردید ؟ از همون آهنگا ک بابا مامانا گوش میدن . مهــســتی ، هـایـده ، داریــوش و ابـــی ( دو مورد آخر منظورم آهنگای قدیمیشون بود ) بنظرم گوش بدید گاهی ! خیلی قشنگن ! love struck

امـســـال هـم تمـــوم شد ! 

امسال من تو یه چـالـه بودم ، یه چـــالـــــه ! از قصد خودمو انداختم تو چـالـه . میـخـواستـم ببینم چه حـسـی داره ؛ خودمـونیـم خوشـم اومــد . ایـن چـالـه ، یـه چـالـه ی زمانی بود؛ یـه چـالـه ی شـخـصـیـتـی بود ؛ یه چـالـه ی احـسـاسـی بود و... این چـالـه ، یه چــالـــه ی چنــد بُـــعـــدی بود ! انداخـتـنـش بـا خـودم بود و بیـرون اومـدنـش هــم فکـر میکنم با خودم باشه :)

امـســال خیلی چیزا برام عوض شدن ؛ عـلـایـقـم ، آهـنـگـام ، دیــدم و ...

امــــــــــا !

زنــدگــی مـا آدمـا داره تـصـنـــعــی میشه . 

فیــلمــی مـیـبـیـنـیم کـه پــیچـیــده بــاشـه آهنـگی میشنویم ک پیچیده باشه ؛ یـــوگــا کـار میکنیم آروم شیم ؛ از رنگـای دارک استفاده میکنیم که متفکـــر بنظر بیایــم ؛ آواتارمون عکس یه قهوه با یه سیگار بقلشه تا نــویـن بنظر بیایم ، مغــروریـم تـا ارزشـمنـد باشیم ؛ خورد میکنیم تا قوی تر شیم ؛ 3 تا زبون یاد میگیریم که راحتتر ارتباط برقرار کنیم ؛ نیــچــه ، صادق هدایت ، دکتر شریعتی ، کافـکا ، کوئـیلـیو میخونیم تا از زندگی و فلسفه یه چیزی بدونیم ؛ آهنگ بتوون میزنیم تا بگن پیانیستیم و ..

هـمه ی اینـا رو گفتم اما خدایی از اون همه کتاب و فیلم فلسفی ک میبینیم و نقد میکنیم چی مـیـفــهــمــیــم ؟؟ اصـن مـطـمئــنید که  ما داریم با این کارامون باری بخودمون اضافه میکنیم ؟؟ سیگار میکشید ک بگید بزرگ شدید ؟ آره بزرگ میشید ریه هاتون 4 برابر آدمای دگ پیــر میــشـن ! اون همه رنگ دارک و اون همه نا امیدی خیلی باعث شد که متفکر شیم ! الان هممون با نگاه کردن ب آسمون بی انتهای خدا هم حتی دلـمون میـگیـره ؛ مرسی از غرورت دوست عزیز ! مرسی از غرور بیجای خودم برای اینکه باعث شد بین قلبامون فاصله بیفته ؛                    3 تا زبون بلدیم اما زبـــون هـمــدردی یـادمـون رفـتــه ؛ از آهــنــگی ک زدـیم چی درکـــ کردیــم ما آهــنــگ میزنیم ک دیگران بگن یـــارو موزیـــسیــنه .

ارزش هـا دارن برای بـــی ارزش هـــا قــربــانـــی مـیــشـن !!


خب دیگه خیلی زدم تو فــــاز جدی !

باو این چـــالــشه فقط منو جدی نکرد بلکه 100 برابر شوخ تر کرد smug! فقط یه مثال میزنم بپایین از خــنـــده نمیرین سوت

4 شنبه یه امتحان شیــمــی دادیم خیـــلـــی عــــالـــی بود اصنسوت ( یادش بخیر ما تا سه شنبه شیمیمون خوب بودسوت) بعدش در این امتحان ســخـــت یه سوال بود ک « چـــرا "آهـــــک مــــرده" با ایـنکه الکترولیت قویـه اما رســانــای خوبی نیـــس؟» جوابشم معلوم بود دیگه ، چون مـــرده بود سوت فقط حیف اون لحظه این جواب به ذهنم نرسید !!! یــکم فک کردم دیدم حیفه من این مخو ب کار بندازم آک نبرمش اون دنیا وا3 همین از فکر کردن دست کشیدم سوتو جواب را بدین گونه برای معلـم نوشتم :

« کــــار مــا نیـسـت شناســایـی راز گـــــل ســــرخ  

کـــار مــا شــاید ایـن اســت که در افســون گـل سـرخ شنــاور باشیـم » rolling on the floor

عکس گل هم کشیدم .بقیه در این سوال ورقهشونو سفید گذاشته بودن اما من تونستم جواب بدم smug! هوررررا :))

یه سوال دیگه هم بود که جوابشو بلد بودم امــا جواب کـاملـش رو چون از مورتیمر خونده بودم حدود 5-6 خط میشد منم ک کم حوصله گفتم این همه بنویسم ک چی ؟

در جواب این سوال : « آیــا یـــون هـآ بار دارند ؟»

نوشتم : « بر طبق مشــاهـدات و آزمــایشــات اینجانبsmug با قرار دادن NaCl در برابر میدان الکتریکی این ماده منحرف نمیشود پــــس از این آزمایش مهم نتیــجــه میـگیریم یون ها با ندارند و میزان بار مثبت (تعداد پروتون) با بار منفی ( تعداد الکترون) در ماده برابر است » بعدا فهمیدم تو جزوه یه جواب کوتاه و "شبیـــه" ب این هم وجود دارد 

و حالا قـســمتــــ آخـــــــر این زنـگ شیــمی تـاریـخــی !

هدیـه ی روز معــلـم رو کـه دادیم بعدش باز میخواست درس بده که زنگ خورد ، ما خـواستـیم بپـیچـونیم ک ناگهـان وحـــی ب این کوه استعداد رسید (مو یو میگه ) بدین صورت ک ما بلند خواندیم :

« شیـــمـــی ســــاده ی مــا غیــــر معمــولـــی شـد

   نـمـیدونـم اون روز بـا جـــابـر جـــــون چــی شـــد

   نـمـیدونـم چــی شد که شیــمــیم کـــم میــشد

   ورقــهم این نتیــجه رو از نــمرهـــم زود تــر فهـمید »rolling on the floor

با ریتم آهنگ "غیــــرمعـــمــولــی" چاووشی بخوانید 

هیچی دیگه ... بعدش کلاس و بخصوص سی سی رفت رو هوا خانوم شیمی مونم خندهش گرفت ادامه نداد 

مـــا ایـــنـــیــم دیـــگــه smug

__________________________________________

پ.ن1: منظورم در قسمت فیلم .... =این نیست ک فیلم پوپولیستی ببینید منظورم اینه فیلم خوب ببینید

پ.ن2: جواب سوال آهک مرده ...  = انحلال پذیری کم ـه

پ.ن3:شیمی :))